قسمت دوم
محور دوم : اهانت به ناموس رسول خدا
اهل سنت برای اینکه ازدواج عمر و ام کلثوم را ثابت کنند ، روایات ساختگی فراوانی را نقل کردهاند که از شنیدن و خواندن آنها عرق شرم از پیشانی انسان جاری میشود .
ما از اهل سنت میپرسیم : اثبات حسن روابط به چه قیمتی ؟ آیا این قدر ارزش دارد که چنین روایاتی جعل و چنین تعابیر زشت و زنندهای مطرح کنند ؟
ازدواج ام کلثوم با عمر عوارضی دارد که کمترین عارضه آن اهانت به ناموس رسول خدا است ، آیا شما این عوارض را میپذیرید ؟
ابن حجر عسقلانی که یکی از استوانههای علمی اهل سنت و حافظ علی الاطلاق آنها است ، در کتاب الاصابة نقل میکند :
عن محمد بن علی أن عمر خطب إلى علی ابنته أم کلثوم فذکر له صغرها فقیل له إنه ردک فعاوده فقال له علی أبعث بها إلیک فإن رضیت فهی امرأتک فأرسل بها إلیه فکشف عن ساقها فقالت مه لولا إنک أمیر المؤمنین للطمت عینیک.
از محمد بن علی روایت شده است که عمر ام کلثوم را از علی (علیه السلام) خواستگاری کرد ، امام خردسال بودن او را یادآوری کرد . به عمر گفته شد : علی تو را بیپاسخ گذاشته است ، دوباره نزد وی برو . امام علی علیه السلام فرمود : من ام کلثوم را به نزد تو میفرستم ، اگر خوشت آمد ، او را به همسری خود انتخاب کن . امام علیه السلام ام کلثوم را نزد عمر فرستاد ، عمر ساق پای ام کلثوم را برهنه کرد ! ام کلثوم فرمود : اگر خلیفه نبودی چشمت را کور میکردم !
حتما ما بقی را بخوانید و به ادامه مطلب بروید
و نیز ذهبی یکی دیگر از استوانههای علمی اهل سنت در سیر أعلام النبلاء نقل میکند :
قال أبو عمر بن عبد البر : قال عمر لعلی : زوجنیها أبا حسن، فإنی أرصد من کرامتها مالا یرصد أحد، قال: فأنا أبعثها إلیک، فإن رضیتها، فقد زوجتکها ، یعتل بصغرها ، قال: فبعثها إلیه ببرد، وقال لها: قولی له: هذا البرد الذی قلت لک، فقالت له ذلک. فقال: قولی له: قد رضیت رضی الله عنک، ووضع یده على ساقها، فکشفها، فقالت: أتفعل هذا؟ لولا أنک أمیر المؤمنین، لکسرت أنفک، ثم مضت إلى أبیها، فأخبرته وقالت: بعثتنی إلى شیخ سوء! .
ابن عبد البر میگوید : عمر به علی ( علیه السلام ) گفت : ام کلثوم را به همسری من در بیاور ، من میخواهم به وسیله این ازدواج به کرامتی برسم که احدی نرسیده است . امام گفت : من او را نزد تو میفرستم ، اگر رضایتش را جلب کردی ، او را به عقدت درمیآورم ـ گر چه ام کلثوم به خاطر خردسال بودن بهانه آورد ـ امام (علیه السلام) ام کلثوم را به همراه پارچهای نزد عمر فرستاد و به او گفت : از جانب من به عمر بگو ، این پارچهای است که به تو گفته بودم ، ام کلثوم نیز سخن امام را به عمر رساند . عمر گفت : به پدرت از جانب من بگو ، من راضی شدم خدا از تو راضی باشد . بعد عمر دستش را بر ساق ام کلثوم نهاد و آن را برهنه کرد . ام کلثوم گفت : چرا چنین میکنی ؟ اگر خلیفه نبودی ، دماغت را میشکستم . بعد نزد پدرش رفت و او را از عمل عمر خبردار کرد و گفت : مرا به نزد پیر مرد بدی فرستادی .
همچنین خطیب بغدادی در کتاب تاریخ بغداد زشتترین تعبیرات را به کار برده و در حقیقت تهمت زشتی را به امیر المؤمنین علیه السلام میزند :
فقام علی فأمر بابنته من فاطمة فزینت ثم بعث بها إلى أمیر المؤمنین عمر ، فلما رآها قام إلیها فأخذ بساقها وقال : قولی لأبیک قد رضیت، قد رضیت، قد رضیت . فلما جاءت الجاریة إلى أبیها قال لها : ما قال لک أمیر المؤمنین ؟ قالت : دعانی و قبلنی فلما قمت أخذ بساقی وقال : قولی لأبیک قد رضیت .
علی (علیه السلام) دخترش را آرایش کرد و نزد عمر فرستاد ، عمر وقتی او را دید ، به سوی او آمد و ساق پای او را گرفت و به او گفت : به پدرت بگو ، راضی شدم ، راضی شدم ، راضی شدم . و ام کلثوم نزد پدرش آمد ، امام از او سؤال کرد : عمر به تو چه گفت : ام کلثوم عرض کرد : مرا صدا زد ، و بوسید ! ، وقتی که بلند شدم ، ساق پایم را گرفت ! گفت : از جانب من به پدرت بگو ، راضی شدم .
این تعابیر آن قدر زشت و زننده است که حتی صدای بعضی از علمای اهل سنت را نیز درآورده است . به قول معروف آش آن قدر شور شده است که صدای آشپز هم در آمده است .
سبط ابن الجوزی در این باره میگوید:
ذکر جدی فی کتاب منتظم ان علیاً بعثها لینظرها و ان عمر کشف ساقها و لمسها بیده، هذا قبیح والله. لو کانت امة لما فعل بها هذا. ثم باجماع المسلمین لایجوز لمس الاجنبیه.
جدّ من در کتاب منتظم نقل کرده است که علی (علیه السلام) ام کلثوم را نزد عمر فرستاد تا او را بنگرد ؛ اما عمر ساق پایش را برهنه کرد و با دستش آن را لمس کرد . به خدا قسم چنین چیزی قبیح است ، حتی اگر او کنیز بود ، عمر حق نداشت این کار را انجام دهد ؛ چرا که به اجماع مسلمین دست زدن به زن نامحرم جایز نیست .
ما به جعلی بودن این روایات یقین داریم ؛ اما از آنجایی که بزرگترین علمای اهل سنت این مطالب را مطرح کردهاند ، از آنها میپرسیم :
آیا سزاوار است که به امیر المؤمنین علیه السلام چنین نسبتهای ناروایی داده شود ؟ آیا آن حضرت دخترش را قبل از ازدواج و محرمیت به چنین دیدار شرم آورى مى فرستد ؟
چگونه است که یک دختر خردسال زشتی چنین عملی را درک مى کند ؛ اما خلیفه مسلمین آن را درک نمى کند ؟
آیا سزاوار است که خلیفه رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) چنین عمل زشتی را انجام دهد ؟ و آیا چنین کسی میتواند خلق خدا را به صراط مستقیم الهی هدایت کند ؟
اگر کسی با خواهر شما ، دختر شما و یا حتی مادر شما ( نه با ناموس رسول خدا ) چنین عمل زشتی را انجام میداد ، چه نظری در باره وی پیدا میکردید ؟
اگر این عمل را نمیپسندید ، چرا آن را در حق ناموس رسول خدا نقل میکنید ؟
محور سوم : مخالفت با سنت رسول خدا
خداوند در قرآن کریم خطاب به همه مؤمنین فرموده است :
لَّقَدْ کاَنَ لَکُمْ فىِ رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِّمَن کاَنَ یَرْجُواْ اللَّهَ وَ الْیَوْمَ الاَْخِرَ وَ ذَکَرَ اللَّهَ کَثِیرًا .
مسلّماً براى شما در زندگى رسول خدا سرمشق نیکویى بود ؛ براى آن ها که امید به رحمت خدا و روز رستاخیز دارند و خدا را بسیار یاد مىکنند .
در این آیه خداوند خطاب به مؤمنین میفرماید که پیامبر در همه جا برای شما اسوه است و مراد از اسوه در مورد رسول خدا ( صلی الله علیه وآله وسلم ) پیروی کردن از او است ، و اگر تعبیر به « لَکُمْ فِی رَسُولِ اللَّهِ » شده است و استقرار و استمرار در گذشته را افاده مىکند ، براى این است که اشاره کند این وظیفه همیشه ثابت است ، و همیشه باید آن حضرت الگوی شما باشد . و نیز معناى آیه این است که یکى از فلسفههای رسالت رسول خدا ( صلی الله علیه وآله وسلم ) و ایمان آوردن به او ، این است که به او تأسى کنید ، هم در گفتارش و هم در رفتارش .
از طرف دیگر ، این مطلب نیز قطعی است که وقتی عمر و ابوبکر به خواستگاری حضرت زهرا سلام الله علیها آمدند ، پیامبر اسلام دست رد بر سینه آنها زد و از آندو روی گرداند . در حقیقت میخواست به آن دو بگوید که شما لیاقت این را ندارید که با خانواده رسول خدا رابطه خویشاوندی برقرار کنید ، نه تناسب سنی با حضرت زهرا دارید و نه تناسب ایمانی ، و نه اخلاقی نسبی و ...
ابن حجر هیثمی در باب 11 از صواعق محرقه که آن را بر ضد شیعه نوشته است ، میگوید :
وأخرج أبو داود السجستانی أنّ أبا بکر خطبها ، فأعرض عنه صلى الله علیه وآله ، ثمّ عمر فأعرض عنه ...
ابو داود سجستانی نقل کرده است که ابوبکر از حضرت زهرا خواستگاری کرد ، رسول گرامی اسلام از او روی گرداند ، سپس عمر خواستگاری کرد و رسول خدا از او نیز رویگرداند ...