قسمت سوم
ابن حبان در صحیحش و نسائی در سننش مینویسند :
عن عبد الله بن بریدة عن أبیه قال خطب أبو بکر وعمر رضى الله عنهما فاطمة فقال رسول الله صلى الله علیه وسلم إنها صغیرة فخطبها على فزوجها منه.
عبد الله بن بریده از پدرش نقل میکند که ابوبکر و عمر از فاطمه خواستگاری کردند ، پیامبر اسلام صلی الله علیه وآله وسلم به آنها فرمود : فاطمه خردسال است ، سپس علی علیه السلام خواستگاری نمود ، پیامبر او را به ازدواج علی علیه السلام درآورد .
حاکم نیشابوری بعد از نقل این حدیث میگوید :
هذا حدیث صحیح على شرط الشیخین ولم یخرجاه .
المستدرک ، ج 2 ، ص167.
این حدیث ، طبق شرائطی که بخاری و مسلم در صحت روایت قائل بودند ، صحیح است ؛ اما آن دو نقل نکردهاند .
پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم میخواست بگوید که شما دو نفر از نظر سنی با حضرت زهرا تناسبی ندارید و تناسب سنی در ازدواج ضروری است . و از آنجایی که امام علی علیه السلام از هر نظر با حضرت زهرا هم کفو بودند ،پیامبر اسلام صلی الله علیه وآله وسلم بلا فاصله به او پاسخ مثبت داد .
متقی هندی مینویسد :
خطب أبو بکر وعمر فاطمة إلى رسول الله صلى الله علیه وسلم فأبى رسول الله صلى الله علیه وسلم علیهما .
ابوبکر و عمر فاطمه را از رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم خواستگاری کردند ، آن حضرت نپذیرفت .
و همچنین هیثمی مینویسد :
عن حجر بن عنبس ، فقال : خطب أبو بکر وعمر رضى الله عنهما فاطمة رضى الله عنها فقال النبی صلى الله علیه وسلم هی لک یا على . رواه الطبرانی ورجاله ثقات .
حجر بن عنبس می گوید : ابوبکر و عمر فاطمه (علیها السلام ) را از پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم خواستگاری کردند ، پیامبر خطاب به علی علیه السلام فرمود : فاطمه برای شما است . این روایت را طبرانی نقل کرده و راویان آن مورد اعتماد هستند .
با این توضیح ، چطور میشود که امیر المؤمنین علیه السلام اسوه بودن پیامبر را فراموش کرده و بر خلاف سنت رسول خدا کاری را انجام دهد که آن حضرت از انجام آن کراهت داشته است ؛ با این که خود امام علی علیه السلام در نهج البلاغه ، خطبه قاصعه میفرماید :
وَ لَقَدْ کُنْتُ أَتَّبِعُهُ اتِّبَاعَ الْفَصِیلِ أَثَرَ أُمِّهِ یَرْفَعُ لِی فِی کُلِّ یَوْم مِنْ أَخْلَاقِهِ عَلَماً وَ یَأْمُرُنِی بِالِاقْتِدَاءِ .
من دنبال او مىرفتم همان گونه که بچه شتر دنبال مادرش مىرود ، آن بزرگوار هر روز براى من پرچمى از اخلاق فاضله خود بر مىافراشت و مرا به پیروى از آن دستور مىداد .
در نتیجه قبول چنین ازدواجی از سوی امیر المؤمنین علیه السلام مخالفت با سنت رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم محسوب میشود و امکان ندارد که امیر المؤمنین علیه السلام با سنت رسول خدا مخالفت کرده باشد
محور چهارم : احیاء سنت جاهلی توسط عمر :
یکی دیگر از عوارض اثبات ازدواج ام کلثوم با عمر ، این است که ثابت میکند ، عمر بن الخطاب بعد از گذشت سی سال از بعثت نبی مکرم اسلام و چندین سال خلافت بر مسلمین و جانشینی رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم ، هنوز مبلّغ سنتهای جاهلی بوده و نتوانسته سنتهای زشت جاهلی را فراموش کند ؛ با این که نبی مکرم اسلام صریحاً در روایات فراوانی او و دیگر مسلمانان را از همان سنت جاهلی منع کرده است .
ابن سعد در الطبقات الکبری مینویسد : بعد از آن که عمر ام کلثوم را از امام علی (علیه السلام) خواستگاری کرد ، به مهاجرین و انصاری که در کنار قبر پیامبر نشسته بودند گفت :
رفئونی فرفؤوه وقالوا بمن یا أمیر المؤمنین قال بابنة علی بن أبی طالب .
به من تبریک بگویید ، پس به او تبریک گفته و سؤال کردند ، در باره چه کسی تبریک بگوییم ؟ عمر گفت : به خاطر ازدواج با دختر علی .
تبریک گفتن با جمله « رفئونی» یا « بالرفاء والبنین » در زمان جاهلیت مرسوم بود ؛ هنگامی که پیامبر اسلام صلی الله علیه وآله وسلم مبعوث شدند ، از این عمل نهی کردند ؛ چنانچه نووی تصریح میکند :
وکانت ترفئة الجاهلیة أن یقال ( بالرفاء والبنین ) ثم نهى النبی صلى الله علیه وسلم عنها .
تبریک گفتن جاهلیت به این صورت بود که میگفتند : « بالرفاء والبنین » ، سپس پیامبر اسلام صلی الله علیه وآله وسلم از آن نهی کرد.
همچنین ابن حجر عسقلانی در فتح الباری ، ج9 ، ص 192 بحث مفصلی را در این زمینه ، تحت عنوان « کیف یدعی للمتزوج » مطرح و روایات فراوانی را در نهی از گفتن این جمله آورده است .
و عینی ، یکی دیگر از شارحین صحیح بخاری در کتاب عمدة القاری مینویسد :
قوله : ( بارک الله لک ) وهذه اللفظة ترد القول : بالرفاء والبنین ، لأنه من أقوال الجاهلیة ، والنبی صلى الله علیه وسلم کان یکره ذلک لموافقتهم فیه ، وهذا هو الحکمة فی النهی .
« بارک الله لک » سخنی است که گفتن « بالرفاء والبنین » را رد میکند ؛ چرا که این جمله از سخنان عصر جاهلیت بوده است و پیامبر اسلام صلی الله علیه وآله وسلم از گفتن این کلمه بدش میآمد و دلیل نهی پیامبر هم به جهت مخالفت با سنن جاهلی بود .
سؤال ما از علمای اهل سنت این است که چرا عمر بر خلاف سنت رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم تلاش میکند که سنتهای عصر جاهلی را دو باره زنده کند ؟ مگر پیامبر از این عمل نهی نکرده بود ؟
محور پنجم : عدم تناسب سنی
بنا به نقل اهل سنت این ازدواج در سال 17هـ اتفاق افتاده است ؛ چنانچه یعقوبی از تاریخ نویسان اهل سنت مینویسد :
وخرج عمر إلى مکة سنة 17 ... وفی هذه السنة خطب عمر إلى علی بن أبی طالب أم کلثوم بنت علی ...
عمر ، در سال 17 هـ به طرف مکه حرکت و در همین سال از دختر علی بن أبی طالب (علیه السلام) خواستگاری کرد .
ام کلثوم نیز که در آخرین سال زندگی نبی مکرم به دنیا آمده است در زمان خواستگاری عمر هفت سال بیشتر نداشته است . چنانچه ابن سعد در طبقات به این حقیقت اشاره کرده و مینویسد :
تزوجها عمر بن الخطاب وهی جاریة لم تبلغ .
عمر با ام کلثوم ازدواج کرد ؛ در حالی که هنوز ام کلثوم به سن بلوغ نرسیده بود .
و در روایت دیگری مینویسد :
لما خطب عمر بن الخطاب إلى علی ابنته أم کلثوم قال یا أمیر المؤمنین إنها صبیة .
زمانی که عمر ، ام کلثوم را از علی (علیه السلام) خواستگاری کرد ، علی (علیه السلام) فرمود : ای امیر مؤمنان ، او کودکی بیش نیست .
از طرف دیگر عمر بن الخطاب وقتی در سال 23 هـ کشته شد ، شصت و سه سال داشته ؛ پس در سال 17 هـ 57 سال داشته است ؛ یعنی بین ام کلثوم و عمر بیش از 50 سال فاصله سنی وجود داشته است .