قسمت پنجم
...ز اینها که بگذریم ، مهم اخلاق و رفتار عمر با خانواده اش است که همین اخلاق ، او را در بسیاری از خواستگاریها با شکست مواجه کرده است . ما به چند نمونه اشاره میکنیم .
طبری و ابن أثیر ، دو تاریخ نویس معروف اهل سنت مینویسند :
وخطب أم کلثوم ابنة أبی بکر الصدیق إلى عائشة فقالت أم کلثوم : لا حاجة لی فیه إنه خشن العیش شدید على النساء . فأرسلت عائشة إلى عمرو ابن العاص فقال : أنا أکفیک . فأتى عمر فقال : بلغنی خبر أعیذک بالله منه . قال : ما هو ؟ قال : خطبت أم کلثوم بنت أبی بکر . قال : نعم ، أفرغبت بی عنها أم رغبت بها عنی ؟ قال : ولا واحدة ولکنها حدثة نشأت تحت کنف أمیر المؤمنین فی لینی ورفق ، وفیک غلظة ، ونحن نهابک وما نقدر أن نردک عن خلق من أخلاقک فکیف بها .
عمر بن خطاب ابتدا به خواستگارى ام کلثوم دختر ابوبکر رفت ، عایشه این پیشنهاد را با خواهرش مطرح کرد . در پاسخ گفت : مرا با او کارى نیست . عایشه گفت : آیا امیرالمؤمنین را نمى خواهى ؟ گفت : آرى نمى خواهم ، او در زندگى سخت و خشن و با زنان تندخو و بد رفتار است .
عایشه کسى را نزد عمرو عاص فرستاد و ماجرا را برای او بازگو کرد . عمرو عاص گفت : من ماجرا را درست مى کنم ، آن گاه نزد عمر رفت و گفت : اى امیر مؤمنان خبرى شنیده ام که خدا کند درست نباشد ، عمر گفت : چیست ؟ گفت : ام کلثوم دختر ابوبکر را خواستگاری کردهای ؟ گفت : بله ، مرا براى او نمىپسندى یا او را براى من نمىپسندى ؟ گفت : هیچکدام ، ولى او نوسال است و در سایه ام المؤمنین عایشه با ملایمت و مدارا بزرگ شده و تو تندخویى و ما از تو مى ترسیم و نمى توانیم هیچیک از عادات تو را بگردانیم ... و من بهتر از او را به تو نشان مى دهم : ام کلثوم دختر على بن ابیطالب را...»
اخلاق بد عمر آن قدر معروف بوده است که حتی دختران خردسال از آن آگاه بوده اند .
و جالب این است که عمر سخن عمروعاص را میپذیرد تا مبادا با اخلاق بد خود روح ابوبکر را آزرده باشد ؛ اما به خود جرأت میدهد که به پیشنهاد عمروعاص ناصبی به خواستگاری دختر رسول خدا برود . آیا رعایت حق ابوبکر لازم ؛ اما رعایت حق رسول خدا لازم نیست ؟
حتما ما بقی را بخوانید و به ادامه مطلب بروید
این نشان میدهد که هدف عمروعاص نیز از این پشنهاد اذیت و آزار ذریه رسول خدا بوده است و گرنه با توجه به علمی که از اخلاق عمر داشت ، نباید این پشنهاد را میکرد .
عمرو عاص تندخویى و درشتى را بر دختر ابوبکر و آزار و اذیت او را روا نمى داند ، امّا تندخویى و اذیت و آزار را بر ذریه رسول الله ( صلى الله علیه وآله وسلم ) روا مى داند و عمر نیز این پشنهاد را میپذیرد !
همچنین مقریزی از علمای اهل سنت داستان خواستگاری از دختر ابوبکر را اینگونه نقل میکند که بعد از خواستگاری ، مغیرة بن شعبه به دیدار عایشه رفت ، او را غمگین و ناراحت دید ، از او علت ناراحتی او را پرسید ، عایشه گفت : عمر از ام کلثوم خواستگاری کرده ، او دختر خردسالی است و من امید زندگی بهتر از زندگی با عمر برای او دارم . مغیره از خانه عایشه بیرون آمد و نزد عمر رفت و به او گفت :
إلا إنک یا أمیر المؤمنین رجل شدید الخلق على أهلک ، وهذه صبیة حدیثة السن، فلا تزال تنکر علیها الشئ فتضربها ، فتصیح ، فیغمک ذلک ، وتتألم له عائشة ...
تو ای امیر المؤمنین ، مردی سختگیر و بد اخلاق نسبت به خانوادهات هستی و ام کثوم دختر خردسالی است ، میترسم به زور چیزی از او بخواهی و او اطاعت نکند و تو او را کتک بزنی و او داد و فریاد و تو را ناراحت کند و عایشه نیز از این عمل غمگین شود ...
عمر با شنیدن سخنان مغیره ، سخن او را تأیید و دست از خواستگاری برداشت .
این نشان می دهد که حتی کسانی همچون عمروعاص و مغیرة بن شعبه که از مشاورین و معاونین نزدیک عمر به حساب میآمدند ، از اخلاق بد و ناسازگار او با خانواده و اطرافیانش آگاه بودهاند و عمروعاص با هدف آزار و اذیت خاندان رسول خدا و دشمنی دیرینهای که با آن حضرت داشتند ، این پشنهاد را مطرح کرده است .
ابن عبد البر نیز مینویسد :
خطب عمر بن الخطاب أم کلثوم بنت أبی بکر إلى عائشة فأطمعته وقالت أین المذهب بها عنک فلما ذهبت قالت الجاریة تزوجینی عمر وقد عرفت غیرته وخشونة عیشه والله لئن فعلت لأخرجن إلى قبر رسول الله صلى الله علیه وسلم ولأصیحن به .
عمر ، ام کلثوم دختر ابوبکر را از عایشه خواستگاری کرد ، عایشه او را امیدوار کرد و به ام کلثوم گفت ، رأی تو در این باره چیست ؟ ام کلثوم گفت : تو را مرا به ازدواج عمر در میآوری ؛ در حالی که میدانی که او در زندگی چه قدر سختگیر و خشن است ؛ به خدا اگر این کار را انجام دهی ، من به سوی قبر رسول خدا می روم و در نزد آن حضرت فریاد خواهم زد .
همچنین طبری و ابن أثیر مینویسند :
وخطب أم أبان بنت عتبة بن ربیعة فکرهته وقالت یغلق بابه ویمنع خیره ویدخل عابسا ویخرج عابسا .
عمربن خطاب از «ام ابان بنت عتبه» خواستگارى کرد آن دختر نمى پذیرفت و مى گفت : درش را مى بندد ، خیرش به کسى نمى رسد ، عبوس مى آید و عبوس مى رود .
با این وضعیت اخلاقی عمر ، چگونه ممکن است امیر المؤمنین علیه السلام دخترش را به چنین فرد خشن و بد اخلاق بدهد و با تن دادن به این ازدواج اسباب آزار و اذیت روح نبی مکرم اسلام و حضرت زهرا سلام الله علیها را فراهم کند ؟
محور هفتم : امام علی علیه السلام عمر را دروغگو ، خیانت کار و ...میداند :
مسلم نیشابوری به نقل از عمر بن الخطاب مینویسند که وی خطاب به امام علی علیه السلام و عمویش عباس گفت :
ثُمَّ تُوُفِّیَ أَبُو بَکْرٍ وَأَنَا وَلِیُّ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ وَوَلِیُّ أَبِی بَکْرٍ فَرَأَیْتُمَانِی کَاذِبًا آثِمًا غَادِرًا خَائِنًا .
ابوبکر از دنیا رفت و من بعد از او خلیفه پیامبر و ابوبکر شدم و شما ( علی علیه السلام و عباس ) مرا دروغگو ، گناه کار ، فریبکار و خیانتکار میدانستید .
این اعتقاد واقعی امیر المؤمنین علیه السلام نسبت به خلیفه اول و دوم بوده است ؛ آیا امکان دارد که شخص عاقل دختر نازنینش را به چنین فردی بدهد ؟ چه رسد به امیر المؤمنین علیه السلام .