قسمت ششم
محور هشتم : ازدواج با تهدید و زورگویی
در کتابهای شیعه نیز روایاتی در این باب وجود دارد ؛ اما با بررسی تک تک آنها متوجه خواهیم شد که این روایات نه تنها روابط حسنه میان حضرت امیر علیه السلام با عمر بن خطاب را ثابت نمی کند ؛ بلکه نشانگر روابط زورمدارانه و رسیدن به اهداف از راه توسل به زور می باشد .
مرحوم کلینی رضوان الله تعالی علیه در کتاب کافی این روایات را نقل میکند :
1 . مُحَمَّدُ بْنُ أَبِی عُمَیْرٍ عَنْ هِشَامِ بْنِ سَالِمٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ لَمَّا خَطَبَ إِلَیْهِ قَالَ لَهُ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ إِنَّهَا صَبِیَّةٌ قَالَ فَلَقِیَ الْعَبَّاسَ فَقَالَ لَهُ مَا لِی أَ بِی بَأْسٌ قَالَ وَ مَا ذَاکَ قَالَ خَطَبْتُ إِلَى ابْنِ أَخِیکَ فَرَدَّنِی أَمَا وَ اللَّهِ لَأُعَوِّرَنَّ زَمْزَمَ وَ لَا أَدَعُ لَکُمْ مَکْرُمَةً إِلَّا هَدَمْتُهَا وَ لَأُقِیمَنَّ عَلَیْهِ شَاهِدَیْنِ بِأَنَّهُ سَرَقَ وَ لَأَقْطَعَنَّ یَمِینَهُ فَأَتَاهُ الْعَبَّاسُ فَأَخْبَرَهُ وَ سَأَلَهُ أَنْ یَجْعَلَ الْأَمْرَ إِلَیْهِ فَجَعَلَهُ إِلَیْهِ .
هشام بن سالم از امام صادق علیه السلام نقل میکند که آن حضرت فرمود : زمانی که عمر بن الخطاب از ام کلثوم خواستگاری کرد ، امیر المؤمنین به او فرمود : ام کلثوم خردسال است . امام صادق میفرماید : عمر با عباس ملاقات کرد و به او گفت : من چگونه ام ، آیا مشکلی دارم ؟ عباس گفت : تو را چه شده است ؟ عمر گفت : از برادر زادهات دخترش را خواستگاری کردم ، دست رد بر سینهام زد ، قسم به خدا چشمه زمزم را پر خواهم کرد ، هیچ کرامتی را برای شما نمیگذارم ؛ مگر این که آن را از بین ببرم ، دو شاهد بر میانگیزم که او سرقت کرده و دستش را قطع خواهم کرد . عباس به به نزد امیر المؤمنین علیه السلام آمد ، او را از ماجرا با خبر ساخت و از او درخواست کرد که تصمیم در این باره را بر عهده او نهد ، حضرت امیر نیز مسأله ازدواج را به عهده عباس گذاشت .
حتما ما بقی را بخوانید و به ادامه مطلب بروید
2 . عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنْ هِشَامِ بْنِ سَالِمٍ وَ حَمَّادٍ عَنْ زُرَارَةَ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام) فِی تَزْوِیجِ أُمِّ کُلْثُومٍ فَقَالَ إِنَّ ذَلِکَ فَرْجٌ غُصِبْنَاه .
از امام صادق علیه السلام در باره ازدواج ام کلثوم سؤال کردند ، حضرت فرمود : او ناموسی است که از ما غصب کردهاند .
3 . حُمَیْدُ بْنُ زِیَادٍ عَنِ ابْنِ سَمَاعَةَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ زِیَادٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سِنَانٍ وَ مُعَاوِیَةَ بْنِ عَمَّارٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام) قَالَ سَأَلْتُهُ عَنِ الْمَرْأَةِ الْمُتَوَفَّى عَنْهَا زَوْجُهَا أَ تَعْتَدُّ فِی بَیْتِهَا أَوْ حَیْثُ شَاءَتْ قَالَ بَلْ حَیْثُ شَاءَتْ إِنَّ عَلِیّاً (علیه السلام) لَمَّا تُوُفِّیَ عُمَرُ أَتَى أُمَّ کُلْثُومٍ فَانْطَلَقَ بِهَا إِلَى بَیْتِه .
عبد الله بن سنان و معاویة بن عمار می گویند : از امام صادق علیه السلام در باره زنی که شوهرش مرد سؤال کردم که در کجا عده نگهدارد ؟ حضرت فرمود : هر جا که بخواهد میتواند عدهاش را نگه دارد . سپس فرمود : هنگامی که عمر مُرد ، علی علیه السلام به نزد ام کلثوم آمد و دست او را گرفت و به خانه خویش برد .
4 . مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَى وَ غَیْرُهُ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَى عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ سَعِیدٍ عَنِ النَّضْرِ بْنِ سُوَیْدٍ عَنْ هِشَامِ بْنِ سَالِمٍ عَنْ سُلَیْمَانَ بْنِ خَالِدٍ قَالَ سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام) عَنِ امْرَأَةٍ تُوُفِّیَ زَوْجُهَا أَیْنَ تَعْتَدُّ فِی بَیْتِ زَوْجِهَا تَعْتَدُّ أَوْ حَیْثُ شَاءَتْ قَالَ بَلَى حَیْثُ شَاءَتْ ثُمَّ قَالَ إِنَّ عَلِیّاً ع لَمَّا مَاتَ عُمَرُ أَتَى أُمَّ کُلْثُومٍ فَأَخَذَ بِیَدِهَا فَانْطَلَقَ بِهَا إِلَى بَیْتِهِ .
سلیمان بن خالد میگوید : از امام صادق علیه السلام در باره زنی که شوهرش مرده سؤال کردم که آیا در خانه شوهرش عده نگه دارد یا هر جا که دلش خواست ؟ امام علیه السلام فرمود : هر جا که دلش میخواهد ، سپس فرمود : وقتی عمر از دنیا رفت ، امام علی علیه السلام دست ام کلثوم را گرفت و به خانهاش آورد .
اهل سنت هرگز به این روایات استدلال نخواهند کرد ؛ زیرا با کنارهم قرار دادن این روایات ، حتی بر فرض وقوع این ازدواج ، هیچ خدمتی به حسن روابط بین امام علی علیه السلام و عمر بن الخطاب نمیکند ؛ بلکه سوء روابط را ثابت میکند ؛ زیرا حد اکثر چیزی که این روایات ثابت میکنند ، ازدواج با تهدید و ارعاب ؛ آنهم با دختر خردسالی بوده است که نه خودش به این ازدواج راضی بوده و نه پدرش .
آیا چنین ازدواجی میتواند برای عمر بن خطاب فضیلت محسوب شود و آیا میتواند دلالت بر صمیمیت و دوستی میان خلیفه دوم و امیر المؤمنین داشته باشد ؟
از برخی از روایات اهل سنت نیز استفاده میشود که این ازدواج بعد از تهدیدها و زورگوییهای عمر اتفاق افتاده و شلاق عمر نقش اساسی در این ازدواج داشته است .
طبرانی و هیثمی مینویسند : بعد از آن که امام علی علیه السلام با عقیل ، عباس و امام حسن مشورت کرد ، عقیل مخالفت و به امام علی علیه السلام اعتراض کرد و گفت اگر این کار را انجام دهی ، چنین و چنان میشود . امام علی علیه السلام به عباس فرمود :
والله ما ذلک منه نصیحة ولکن درة عمر أحرجته إلى ما ترى .
به خدا سوگند ! سخن او از روی خیرخواهی نبود ؛ بلکه تازیانه عمر او را به آنچه میبینی واداشته است .
و ابن سعد مینویسد که وقتی امام علی علیه السلام خردسال بودن او را دلیل بر رد خواستگاری عمر یادآوری کرد ، عمر گفت :
إنک والله ما بک ذلک. ولکن قد علمنا ما بک .
به خدا سوگند ! عذر تو این نیست ؛ ولی میدانم که هدف تو چیست !
و نیز هیثمی و طبرانی نوشتهاند که وقتی عمر از مخالفت عقیل با خبر شد ، گفت :
ویح عقیل ، سفیه أحمق .
وای بر عقیل ، او سفیه و احمق شده است
طبری در ذخائر العقبی مینویسد :
خطب عمر إلى علی ابنته أم کلثوم فأقبل علی علیه وقال إنها صغیرة فقال عمر لا والله ما ذلک بک ولکن أردت منعی .
عمر ، ام کلثوم را از امام علی علیه السلام خواستگاری کرد ، امام علی آمد و فرمود : او خردسال است ، عمر گفت : به خدا سوگند ، عذر تو این نیست ؛ بلکه فقط میخواهی مرا از این امر بازداری !
اگر واقعاً قصد امیر المؤمنین منع عمر بود و به این ازدواج راضی نبود ، چرا عمر این همه اصرار و تهدید میکند ؟ آیا یک حاکم مسلمان حق دارد برای به دست آوردن دختر مسلمان ؛ آنهم دختری که هنوز به سن بلوغ شرعی نرسیده است ، دست به چنین تهدیدهایی بزند ؟
البته در تاریخ نمونههای زیادی وجود دارد که زورمداران و سردمداران با تأسی از عمر ، وقتی میخواستند خانواده و بستگان رسول خدا را آزار و اذیت کنند ، پشنهاد ازدواج با دختران و نوادههای پیامبر را مطرح میکردند و اگر آنها موافق نبودند ، با زور و تهدید این کار را عملی میکردند . نمونه بارز آن ازدواج زور مدارانه و ازدواج غاصبانه حجاج بن یوسف ثقفى با دختر « عبدالله بن جعفر بن ابیطالب » است که به منظور توهین به خاندان رسول خدا مبادرت به غصب ناموس هاشمى کرد .
ابن جوزی مینویسد :
وتزوج الحجاج ابنة عبدالله بن جعفر، فلما دخلت علیه نظر الیها وعبرتها تجود على خدها، فقال لها: بابى و امى، مم تبکین؟ فقالت: من شرف اتضع، ومن ضعة شرفت .
حجاج بن یوسف که دختر عبدالله بن جعفر را به ازدواج خود درآورد ، چون بر او وارد شد دید اشک بر گونه هایش جارى است . گفت : پدر و مادرم فدایت چرا گریانى ؟ گفت : از شرافتى که خوار و حقیر شد و از پستى که بزرگى یافت .
و نیز ابن أبی طیفور در بلاغات النساء مینویسد :
قال لما زفت ابنة عبد الله بن جعفر ( وکانت هاشمیة جلیلة ) إلى الحجاج بن یوسف ونظر إلیها فی تلک اللیلة وعبرتها تجول فی خدیها فقال لها بأبی أنت وأمی مما تبکین قالت من شرف اتضع ومن ضعة شرفت .
وقتی دختر عبد الله جعفر را برای زفاف نزد حجاج بردند ، وقتی به او نگاه کرد ، دید که اشکهای او بر گونههایش جاری است . گفت : پدر و مادرم فدایت چرا گریانى ؟ گفت : از شرافتى که خوار و حقیر شد و از پستى که بزرگى یافت .
آیا پس از آن همه ظلم و جنایتی که حجاج بن یوسف در باره خاندان پیامبر ( صلى الله علیه وآله وسلم ) و بنى هاشم انجام داده است ، مى توان به استناد این ازدواج تجاهل کرد که روابط حجاج بن یوسف با اهل بیت پیامبر ( صلى الله علیه وآله وسلم ) دوستانه بوده و او مرتکب هیچ ظلم و جنایتى نسبت به آن ها نشده است ؟!